جدیدا فهمیدم مستقل شدن و خونه جدا داشتن حتی اگه یه اتاق باشه ، تو اولویت همه خواسته ها و آرزوهای منه حتی بر ازدواج هم ترجیحش میدم . دلم میخواد خودم برای زندگی تصمیم گیری کنم و برنامهریزی.
خیلی دیر فهمیدم که آرزوی واقعی م چیه
دو روز مشغول مهمون داری هستیم و مجبور شدم کارای اضافه تری انجام بدم .
امروز دلم هوس کرده یه کار رنگی انجام بدم و کاش این کار سفارشی یا کادویی بود ، که کلی عشق توش جاری میکردم .
دلم رنگ و کاشی رنگی و شیشه کاری میخواد ، کارای متفاوت رنگ رنگی ، نقاشی و کلاژ، رزین کاری ،و کلی ایده رنگی دیگه . اما متاسفانه اینقدر همه چی گرون شده که نمیشه دست به کاری زد .
دلم میخواد ناخن بکارم ، خیلی وقته دوس دارم. اما بخاطر نماز و بخاطر هزینه ترمیم ماهیانه ش ، و اعتراض اطرافیان ، کلا از ذهنم خارجش کرده بودم . اما حالا دارم بهش فکر میکنم که اگه کوتاه بکارن و طبیعی به نظر بیاد و صد البته پولش داشته باشم ، اون موقع بکارم. یه روتین دیگه رو بشکنم .
در نظر دارم شنبه کودک درونم رو ببرم بازار ، یه ماه بش قول دادم ، هوا خیلی گرم ولی دیگه نمیتونم بیشتر از این منتظرش بذارم و باید حواسم به هزینه ها باشه . چرا هر کاری میخوایم بکنیم این هزینه ، اولین دغدغه مون میشه !!!
دلم میخواد خانم زندگی خودم باشم و جبران همه سالهایی که گذشت رو بکنم . هرچند عمری که میره ، دیگه برنمیگرده، نمیشه هیجان و شور 20 سالگی رو تو 40 سالگی تجربه کرد ، نمیشه تصمیم مهم نوجوانی رو تو پیری گرفت . نمیشه ریسک پذیری جوونی رو با ترس پیری جایگزین کرد .
ولی من اگه خدا لطف کنه و مستقل بشم ، به اندازه لحظات ارزشمند همون موقع ، سعی میکنم لذت خودم رو ببرم ، حتی اگه مجبور بشم کلی از خواسته های گذشته رو به خود گذشته، بسپارم .
خیییییییییییییییییییییلی دلم میخواد تنها زندگی کنم خیلی زیاد .
درباره این سایت