محل تبلیغات شما

امروز به زور و اجبار سفارشات خرید خواهرم رفتم بازار و خرید کردم . هم برای خونه و هم برای تزئین سفره هفت سین.  برای خودم فقط یه رژ و یه عطر تو کیفی خریدم .

تو این گرونی چقدر بازار شلوغ بود تازه صبح بود حتما عصر خیلی شلوغ تر .

ساعت اول کلاسم خالی بود کار طراحی بردم و اونجا انجام دادم . و بعد سر کلاس رفتم .

فردا باید برم شماره بیمه بگیرم . مثل اینکه واقعا رئیس مون دیگه بیمه مون کرده . خدا را شکر.  اتفاق خوب آخر سال .

از حقوق خبری نیست متاسفانه فعلا .

اگه بشه برم زود صبح کارم انجام بدم و بیام یه جلسه نقاشی بگیرم خوبه.  اگه نه که هیچ .

امروز دم هر مغازه ای رفتم خندیدم و سعی کردم به مغازه دار انرژی بدم . راستش یاد تیلو می افتادم که با اخم و تخم مشتری ها روبرو میشه . منم لبخند زدم و خرید کردم . دارم بهتر میشم .

بازار گردی اجباری خوب بود . کلاس طراحی اجباری خوب بود . به قول صوفی جان کاش بودم و به زور از اون خونه میکشیدمت بیرون . ممنون صوفی عزیزم. 

گاهی همین اجبار و زورها باعث میشه آدم از لاک خودش بیرون بیاد وگرنه غرق میشه .

و من مثل همیشه به داشتن شما افتخار میکنم .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها