باز کردن افطار حتی با یه خرما و یه آب جوش ، کنار همکارام یه تجربه جدید و متفاوت و لذت بخش هست برام . از خونه حلیم بردم برای افطار همکارام. دست مامانم درد نکنه .
سالهای قبل همیشه دلم میخواست یه شب باشون باشم ببینم فضاشون چطوره . ولی ترس نگذاشت که کلاس بیشتری بگیرم . اینجا نوشتن و کمک های فکری شما باعث شد کمی جسورتر بشم برای شکستن روتین های همیشگی.
مثلا همین شام روز معلم ، پیش اومده که نرفتم از ترس آقا . یا تا شام خوردم برگشتم خونه و بقیه مراسم رو نموندم. ولی حالا سعی میکنم بیشتر به خودم و درستی کارم توجه کنم .
فقط هنوز کمی خل و چل هستم که سخت میگیرم.
اون شب با اینکه نگران بودم باز به خودم میگفتم برای تجربه این خوشی و بودن کنار بقیه ، باید ارزش قائل باشی و هرچی بعدش پیش بیاد بگی خب ، به خوشی ش می ارزید. هرچی میخوان بگن ، بگن . شاید برای همین هم بود که تاخیر رو به رفتن ترجیح دادم . اول و آخر که من حرف میشنوم پس چرا باید زودتر برمیگشتم.
و دارم تمرین میکنم بیشتر از این ، روتین ها رو بشکنم . و کمتر به حرف دیگران و شرایط اونا فکر کنم .
حتی داداشم گفت بیخیال شو و طوری زندگی کن که دلت میخواد . لازم شد بازم شام برو بیرون .
الانم باز میخواستم اشتباه کنم و کلاس ساعت آخر رو نگیرم بخاطرشون، ولی خوب شد که این کارو نکردم . امسال عادت کنن به نبودن من بهتر از سال دیگه ست .
راست میگن همش تقصیر خودمه . باید خیلی پیش ترها، جور دیگه ای رفتار میکردم که هیچی براشون عادت نشه . هیچ چیز رو از قبل برام اندازه گیری و پیش بینی نکنن .
من تو زندگی م قوی بودم ولی فقط آقا همیشه تونسته منو خورد کنه . این بزرگترین نقطه ضعف من و بزرگترین شکست منه .
خدا کمکم کنه که خوب بمونم و درست زندگی کنم .
باید تغییرات فکری مثبتی ایجاد کنم باید
درباره این سایت