محل تبلیغات شما

خدا رو شکر میکنم که تو حیطه کارم  ، خوشحالم و حس خوبی دارم . جایی کار میکنم که حالم خوبه   . خیلی مورد احترام هستم و شاگردا دوسم دارن .

چقدر برام ارزشمند که شاگردم با یه شاخه گل یادم میکنه   .  یا شاگردایی که  تو کلاس با حداقل امکانات برام جشن سورپرایز روز معلم میگیرن . خیلی ساده اما مملو از عشق   . دو تا گلدون و یه روسری و چند شاخه گل  ، می ارزه به همه پول های دنیا .

و شاگردی که از دورها پیام میده و میگه روزت مبارک مهربون ترین معلمم.  و من چقدر به خودم افتخار میکنم اون لحظه که تونستم جایی تو دل یکی یه خاطره خوب و ماندگار بسازم و تو دلش همیشگی بشم .

من احساس میکنم برای دوس داشتن هنوزم که هنوز جا دارم . میتونم تو قلبم کل دنیا رو جا بدم . همه شاگردام رو دوس دارم و این سالها با همه مشکلات و کمی حقوق،  همیشه دلسوزانه و عاشقانه رفتار کردم .

بارها شاگردها رو چه پسر چه دختر با اجازه خودشون آغوش گرفتم و اعتراف کردم که دوسشون دارم . هیچ وقت من معلم نبودم و اونا شاگرد . من یه دوست بودم همین .



و اما .

امروز مجبور شدم دستم رو ببندم که بتونم جارو کنم . به زور جارو کردم ولی بعدش راهی دکتر شدم . نشد بمونم . رفتم و دکتر مسن شاکی شد که تو با خودت چه کردی . تو حتی نباید کوچکترین چیز سنگینی رو بلند کنی . اگرم به حرفام گوش نمیدی چرا اومدی دکتر . البته این فعلا دکتر عمومی بود . آمپول زدم و قرص داد و عکس نوشت که شنبه انشاءالله برم بگیرم و بعد برم پیش متخصص. دستم رو بسته گذاشتم تا آقا هم متوجه بشه من درد  دارم . اومدم خونه و گریه کردم پیش مامان و خواهرم . و گفتم که دکتر چی گفته . مامانم بیچاره گفت خودم یه مدت کارا میکنم تا خوب بشی   . ولی من خرررررر فقط حرص میخورم بخاطرش. 

مامانم تازه فهمیده که خواهرم چقدر سنگین و تازه فهمیده که خواهرم روز به روز افت بدنی بیشتری داره و گاهی تلاشی برای حرکت نمیکنه و خیلی راحت درخواست کمک میکنه . بش گفتم آره مامان شما فقط آخر کار رو میدید خبر ندارید چه پروسه سنگینی داشته و داره . خبر نداشتید من این سالها چطور برای هر کارش باید کلی از توانم رو خرج میکردم .

الان که دارم مینویسم ناراحت میشم حتی برای خواهرم . خجالت میکشم از خودم که دارم از ضعف های اون مینویسم. 

بشون گفتم از این به بعد درصورت وم دو  هفته ای یه بار جارو میکنم . دیگه گاز نسابیدم و دیگ برق ننداختم.  مامانم ظرف میشوره . رختخواب هم کمکی پهن و جمع میکنیم .

پیش خودم گفتم یه نفر هفته ای یه بار بیارم برای تمیزکاری،  اما حتی پرداخت هفته ای 50 تومن که میشه ماهیانه 200 برای من خیلی سخت . من که ماهیانه حقوق نمیگیرم و اونقدر درآمد ندارم . فعلا فکرش هم کنسل شد . برای حمام خواهرم هم فعلا اون خواهرم میاد تا ببینیم کی پرستار جا میفته .

کلاس طراحی رو یه مدت دیگه عقب انداختم که استرس و فشار کار طراحی نداشته باشم . هم هزینه ش فعلا ندارم تا حقوق بگیرم هم بخاطر دستم .  به استادم گفتم دستم خیلی درد میکنه و مجبورم یه مدت استراحت کنم .

فردا باید حموم برم و کلی لباس برای خودم بشورم . میندازم تو خود لباسشویی ، آب میگیرم روش تا خودش بشوره و آبکش کنم   . اینجوری لباسا خیلی تمیز از کف نمیشن و آب بیشتری مصرف میشه متاسفانه.  چون مجبورم هر چند دور لباسشویی،  آب خالی کنم و آب تمیز اضافه کنم تا وقتی کف لباسا گرفته بشه .

موضوع لباسشویی رو هم مطرح کردم . اون داداشم که مشکل داره گفت من حاضرم قسطی بخرم ولی بقیه هیچ نگفتن . نه رای مثبت دادن نه منفی . حتی راجب جمع کردن پول که  از نظر خودمم خیلی جوابگو نیس ، جوابی ندادن . آخه تا چند سال دیگه باید پول جمع کنیم که یه اتوماتیک بخریم . ولی بازم حرفش رو میزنم .




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها