امروز چهلم پسرعمه م و برادرزاده شه . آقا و مامان رفتن مراسم . منم تازه کارام تموم شد. پاستا پختم و اون داداشم گفت من نمیخورم برا اون جدا مرغ پختم . کلی ظرف شستم و تلافی این چند روز که مامانم جام شست دراومد . دستم به سختی کنترل میکردم . میخوام یه نوبت ارتوپدی بگیرم برم فقط ببینم چقدر دیگه این دست بم کار میده و بیام برا اهل خونه بگم که یه وقت فکر نکنن من نمک قضیه زیاد کردم .
من تازه مسیر طراحی رو شروع کرده بودم دلم میخواست تا آخرش برم ، چرا اینجوری شد .
چرا نداره ، یه عمر از این دست کار کشیدم . حالا داغون شده.
کاش میشد تخت بخریم که هی رختخواب پهن و جمع نکنم. کاش لباسشویی اتوماتیک بود که با دست نمالم. کاش اتاق خاصی برای بچهها بود که حمام و توالت داشت . کاش اصلا مریض نمیشدن . کاش خونه مون فروش بره ،، بلکه جای دیگه ، حال دیگه و شرایط بهتری فراهم میشد . کاش آقا اینقدر گیر و تلخ و نپز نبود . کاش من رفته بودم از این زندگی . کاش پول زیاد داشتم . اگه داشتم میتونستم به هزینه خودم جایی بگیرم یا تو همین خونه تغییراتی ایجاد کنم که خودم کمی نفس بکشم . کاش اینقدر زیاد نبودیم .
هنوز هم دلم میسوزه برای مامانم که کاراش بیشتر شده ، به خودم میگم اون هر کاری میکنه برای بچه هایی که به دنیا آورده میکنه و عملا کار شخصی منو انجام نداده ولی بازم قانع نمیشم . نمیدونم چرا هیچ وقت نتونستم خودخواه باشم و اول به خودم فکر کنم . در حق خودم خیلی بد کردم.
اونروز رفتم حمام و هنوز لباسام نشسته مونده . کسی برام نشست . خونه رو جارو نکردم . گازی که هر روز برق مینداختم چند روز گند زده تا مجبور شد پاکش کنه و دل بی صاحاب من سوخت و سوخت .
اما همه میگن اونا عمرشون کردن و خواهرت هم آینده ای نداره ، تو آینده داری و یه عمر زندگی جلوته که باید قوت و سلامتی داشته باشی که بقیه ش رو بری . اگه روزی مادرم و آقا نبودن من چه کنم با این بچهها و این بدبختی خودم . کاش من اون روزا اصلا نبینم و زودتر از اونا بمیرم . کاش بارم رو دوش مامانم یا کسی نیافته. کاش خواهر برادر بیرونم یه کم بفهم بودن. کاش دستی دراز میکردن و یه کمکی به ما میکردن .
درباره این سایت